Currently browsing author

admin, Page 215

65

 سر كوچشون،‌ اولين بچه اي كه داشته رد ميشده رو ميكشه كنار، ‌شروع ميكنه به كار خير. بچه هم شروع م

66

يك بابايي رو مي فرستند ماموريت آذربايجان. ي&#

67

. عربه بهش بر مي خوره، ميگه : ولك، اينكه زنونست! يارو ميگه : خوب آقا شرت شرته، چه فرقي داره؟

68

: انسان قائم به ذاته و يك ساعت سخنراني فلسفي مي كنه. بعد هنديه مياد ميگه: ر

69

 ميان يه هيئت از ايران ميفرستن ببينن چي كشيده.  ميبينن يه  مرد لخت كشيده كه يه م

70

 ماشين بوده، همينطور كه داشته ميرفته،‌ يهو ميبينه جلوتر نيرو انتظامي داره ماشين ها رو ميگرده. يهو يادش ميفته كه تو كيفش …

71

  بعد از يه مدت مياد ميگه اقا يه كاندوم قوي تر بده. يارو ميگه چرا؟ سرخپوسته ميگه: مرد سرخپوست قوي ، …

72

: باباجون اين چيه؟ ميگه: ‌اين دودوله. دختره ميگه: ‌اَه! چه اسم كيريي داره!!!

73

  مي خواسته بره عرق بگيره.  تو راه نيرو انتظامي رو ميبينه، پولا روپرت ميكنه تو جوب!!!

74

 با خودش ميگه الان اينا ترتيب ما رو ميدن، بگذار يكم خالي ببنديم،‌ بلكن بترسند. شروع مي ك