مغازه خياطي
يه روز يه ترکه ميره در مغازه خياطي. پارچه شو ميده ميگه برام يه شلوار بدوز. فردا نيام بگي وقت نداشتم سوزنم شکسته بود ننه م مرده بود. اصلا نميخوام پدر سگ پارچه منو بده ميخوام برم
يه روز يه ترکه ميره در مغازه خياطي. پارچه شو ميده ميگه برام يه شلوار بدوز. فردا نيام بگي وقت نداشتم سوزنم شکسته بود ننه م مرده بود. اصلا نميخوام پدر سگ پارچه منو بده ميخوام برم