Currently browsing

Page 166

527

قزوينيه داشته واسه رفيقش تعريف مي‌كرده كه:

526

قزوينيه ميره پرورشگاه يك بچه رو به فرزندي ق

525

عربه و تركه ميخواستن توي كون همديگه بگذارن&#1

524

يك بابايي زنگ مي‌زنه سر كار به رئيسش ميگه: آ&#160

523

اوا خواهره ميره پيش دكتر ميگه:‌ آقاي دكتر ي&#1607

522

پسر رشتيه با پسر قزوينيه رفيق بوده و هر روز &#160

521

تركه خانوم آورده بوده، بعد ازينكه كارشون ت&

520

تركه چراغ جادو پيدا ميكنه،‌ غوله از توش در &#1605

519

قزوينيه مي‌ميره، پسرش مي‌بينه وصيت كرده ق&#

518

تركه ميره حموم، آب جوش بوده با نعلبكي دوش م&#1610