یه قزوینی پس‌از مدتها دوستشو می‌‌بینه

یه قزوینی پس‌از مدتها دوستشو می‌‌بینه،شروع می‌کنه به بوسیدنش! میگه به جون تو هرچی‌ میبوسمت سیر نمیشام باید بکنمت